ماتیلدا

به هر حال میخواستم بگم، یه چیزایی هست که نمیدونی

ماتیلدا

به هر حال میخواستم بگم، یه چیزایی هست که نمیدونی

برای آنکه کلمات به مفهوم خود بازگردند

بایگانی

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

به این فکر میکردم که چرا آرزو میکنیم؟!
همزمان نوشته هاى آلما توکل اومد توو ذهنم.
یاد اونى افتادم که میگفت دلتنگى یه غده سرطانیه.
ببین،من چشمامو میبندم به آرزو فکر میکنم دلم برات تنگ میشه،چشمامو باز میکنم به آرزو فکر نمیکنم دلم برات تنگ میشه،چشمامو هرکارى کنم و به هرچى فکر کنم دلم برات تنگ میشه.
کسى که سرطان داره هیچوقت یادش نمیره سرطان داره.یادشه...دائم یادشه!بخوابه یادشه،نخوابه یادشه...یادشه.
چرا بهم میگى فکرشو نکن؟فکرشو میکنم.فکرشو نکنمم،یادمه.
خنده ها یادمه،اشک و دعواها،قهر کردنا،تند تند راه رفتنا،خستگیا،یواشکى دست همو گرفتنا،بوى تنت،بلندى مژه هات،قدم زدنا،شعر خوندنا(یادته برام فصل بارونى بیشه رو نخوندى قهر کردم؟به موت قسم دلم شکست اون شب...هنوزم شکسته،یه بار به روى خودت نیاوردى)،کل شهر و زیر پا گذاشتنا،شوخیا(یادته میخندیدیم یهو میگفتى نخند من الکى میخوابیدم؟یادته کارت میزدى؟یادته برام کاغذ مینوشتى میذاشتى توو ظرف غذام؟یادته قبلنو؟یادته چقدر دوستم داشتى؟...)چقدر دلم میخواست زندگى کنیم...چقدر توجیهم کردى....چقدر گفتى خانواده م....آینده م....لعنت بهت که من آینده ت نبودم....گفتى میخواى تلاش کنى،درس بخونى،استاد بشى،گفتى من نیستم توو برنامه هات...گفتى...همه رو گفتى،گفتى و منم گوش کردم و لبخند زدم، گفتم حرفت درسته...مثل یه احمق لبخند زدم.

وقتى یادمه و توو هر ثانیه ش میمیرم بهم نگو فکرشو نکنم....


باور کنید
تمام
میم ماتیلدا
۱۶ آبان ۹۷ ، ۰۹:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
میگه تو چی شد اخه انقد خسته شدی؟
توو دلم میگم:بگو از فکر رفتن‌ها،از فکر برگشتن‌ها،از فکر موندن‌ها،دوست داشتن‌ها،رفاقت‌ها،تجربه کردن‌ها،دونستن‌ها...از؛دلت رو فرش کردی،لول نکردن‌ها،از؛سکوت کردی،نفهمیدن‌ها.تازه این فقط فکر کردن‌هاش بود.
 بگو ادم خسته میشه،اول از فکر کردن‌هاش،بعد از خواب‌هاش،بعد از حرف‌هاش...


باور کنید
تمام
میم ماتیلدا
۱۵ آبان ۹۷ ، ۰۰:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
میگم میدونی آرزو چیه؟
میخنده،میگه باز شروع کردى؟
ساکت میشم
میاد کنارم میشینه.یه پَر پرتقال میکنه.یه قطره آبش میخوره توو چشمم.
میگه دختر شمالى پرتقال بزن.
میگم دوست ندارم،بگو آرزو چیه؟
میگه گیر دادى؟من چمیدونم چیه!احتمالا یه چیز نسبیه فقط واسه سرگرم کردن من و تو.
(فکر میکنم به اینکه واقعا نسبیه؟اگه نسبیه چرا نسبتای ما انقدر فرق داره؟اصن چیه این نسبیت؟!خسته شدم بابا.هرچى آب میجوییم تشنگى حاصل میشه.هرچى آرزوش میکنیم،میره...صاف میره همونجا که نباید بره.میره در بر اغیار میشینه،قهوه میخوره،میخنده،دلمونو پاره پاره میکنه.بهش میگم بابا سر مرگى خون نکن به این دل صاحاب مرده‌ى من.نمیتونم دیگه.این ٨ ٧ ماهم صبر کن،بعد برو هرکارى دلت خواست بکن.دور از چشم من دست “دختر مو بوره” یا “دختر قد بلنده” رو بگیر ببر رو به روی دانشگاه بهش دونات بده،یا ببرش میدون امام باهاش حلیم بادمجون بخور.فقط تورو جون هرکى دوست دارى من نفهمم.)
میگه باز نرو توو فکر اینجا واسه من گریه زارى راه بنداز.
(میگم چقدر احمقم.دلم میخواد بمونه به هر قیمتى.دروغ میگم به خودم همش.میگم دوستم داره.آره،داره.مگه میشه بعد ٢ سال نداشته باشه؟تف توو شرفش اگه نداره.نه...پس میگیرم حرفمو.اگه نداره،دلیل داره.بدون دلیل کارى نمیکنه اخه.بازم توجیه میکنم.دلم آروم میشه)
یه کلرودیازپوکساید میخورم.سرمو میذارم رو پاش.میگم حالا یه پَر پرتقال بده.

.
باور کنید
تمام

میم ماتیلدا
۱۴ آبان ۹۷ ، ۱۷:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر